یارسان مدیا
03.02.2022
نویسندە: امیرسلیمی
درست و مناسب می دانم کە در این مطلب اعلام کنم کە من اهل ادبیات ، مخصوصا شعر، نیستم و از اولویتهای من نیست، اما ادبیات را بمثابە بخشی مهم و اساسی از شناسنامە و ضمیر اجتماعی جامعە می شناسم و اهمیت آن را در شکل گیری ساختار هویت معنوی و فرهنگی فرد و اجتماع را بە هیچ وجە نمی توان نادیدە گرفت. نقد ادبی و تا چە اندازە “پرتو” در تعالی و تکامل شعر کوردی دارای ابداعات و تأثیر گذار بودە از حوزە تخصص من خارج است و من از خیر آن میگذرم و : عطایش را بە لقایش می بخشم. بی شک شاعران دیگری وجود دارند کە هرکدام بنوبەی خود در این تحول ادبی دارای نقش بودەاند. پس آشنایی من با “پرتو” و اشعار او نە تخصصی است و نە رمانتیک، بلکە از جنسی دیگر است. اولی رابطەای عاطفی و دومی سیاسی؛ عاطفی بە این معنی کە بە زبان من و از زبان و حال من می نویسد، سیاسی بە این منظور کە مناسبات اجتماعی و سیاسی ، مسائل اخلاقی و ارزشی جامعە را مورد پرسش، کنجکاوی و واکاوی قرار می دهد . شاید علت و دلیل این نگرش نزد من ناشی از آن باشد کە ما رشتە ها و مشترکات فرهنگی، تاریخی، هویتی، ارزشی و اجتماعی با هم داریم . او با ابزار شعری ( تصویرها، کنایات، ایهامات ، استعارات و غیرە) – و نە معماهای کلامی عجیب و غریب- تفاهمی معنوی بین خود و مخاطب ایجاد می کند و هر دو از این رهگذر “زیست جهان” خود را می یابند.
اهل تفکر و اندیشە معتقدند کە شعر، مخصوصا در مناطق زاگرس، متبلور و بازتاب ” جان” زیست جهان کرد ( کرد، گوران و یارسان) است. زاگرس نشینان بیستر اهل تاریخ، تفکر و کلام شفاهی (در بهترین حالت دارای کلام و دفاتر یاری هستند) و منظوم هستند تا نثر، احکام السلطانیە ها و سیاستنامە ها. در این جغرافیای انسانی شعر بتنهائی باز سنگین، کلام، تاریخ، تفکر، معرفت و دین و دیگر فعالیتهای کە مشخصەی شناخت شناسی (Epistemology) است را بدوش گرفتە و کشیدە است. از دریچە شعر میتوان بە جهان تفکر،، جان فرهنگی، ارزشگزاری، وجدان، ضمیر، آگاهی، شناخت و جهانبینی دیگران وارد شد، بدین معنی کە می توان از طریق و خلال زبان و پیام شعر وجدان، ذهن ، هوشیاری و شناخت فرد شناخت یا بازشناسی کرد.
پرتو در سرودەی “اصحاب کهف” با استفادە از واژگانی همچون اصحاب کهف، خوناب ها، سنگ، سموم و هرزە مرداب وو…. دست بە معماری اندیشە و خیال خود در مورد ” بردگان اللە” می زند و نظام و دستگاە فکری و ارزشی آنها را مورد نقد قرار می دهد.
گردباد شعلة جواله شد گردابها
چشم بگشایید ای اصحاب کهف از خوابها
پس چرا دست دعاتان خشک شد در آستین
ای به هر جویی روان از دستتان خونابها
روشنی را دشمنید و سنگتان در دامن است
گر چراغی بر کُنند از گوشهای شبتابها
جز سَموم نامرادی، خود چه دارید از حیات
ای نفسهاتان گیاه هرزه مردابها
ریزەء خوان شمایان، کام جان را نشتر است
چون گلوی ماهیان را طعمة قلابها
خنده دارد وعدة موهوم فردای شما
برنتابد رشتة پوسیدهتان این تابها
جملگی فرمانده و خود در نهان فرمانپذیر
تا چه فرمایندتان ای بردگان، اربابها!
با نسیمی دفتر ایامتان ریزد به خاک
گر ز هر شاخی درآویزید چون لبلابها
دیگران، خوش برگذشتند از مدار مهر و ماه
همچنان ما پایبند رمل و اُسطُرلابها!
ای به سودای عبادت سجده برده، زینهار
برنخیزد جز فساد و فتنه زین محرابها
ناسزا، «پرتو» سزای ناسزاداران بوَد
شاعری و شعر ارزانی مضمونیابها
در کلامهای دورە گروە گروە بە واژگانی بر می خوریم کە اجزاء ساختمان ” اندیشە” اصحاب کهف را تشکیل می دهد، واژگانی همچون سید، مرسل، حکم، تسبیح و مور .
ویشان و سید و مرسل مزانان
نە جواوی میان نە چیوی مزانان
…
صبح و شامشان تسبیح و مورن
چنی یارستان دایم لە زورن
عنصر اندیشە و خیال در سرودە پرتو و کلامهای گروە گروە بیانگر دیالکتیک تاریخی نظام اندیشە و تفکر در زاگرس ( کرد، گوران و یارسان) است. هر دو دارای افق فکری و عقلی تاریخی “خودی” هستند کە بر بستر ساحت معرفتی و هویتی مشترک جاری می گردد.
با مرگ پرتو حلقەای از رشتەی ” کلام” گسست.
امیر سلیمی
اسلو،
٣ فوریە ٢٠٢٢
[wpforms id=”4110″ title=”true”]