مقدمه شمعی روشن است از جنس واژه؛ برای زنده نگهداشتن یادها، سپس یکسالگی تولد دیرهنگام و مرگ زودهنگام خیزش (آخیز) انقلابی زن زندگی آزادی.
– واقعا برخی چیزها از جمله تحولات “سیاسی اجتماعی فرهنگی” غیرقابل پیشبینی و تحلیلها دربارهش به مراتب سطحیتر از عمق آنند.
– گامِ به عقب خیزش بیشتر از سینهخیز به جلوش بود.
– سطح فرهنگ عموم پایینتر از آن چیزی بود که خودشان در بوق و کرنا میکشیدند؛ تا جهانیان وارد انقلاب غیرقابل پیشبینی دیگری شوند که همگان خواهان اما دول جهان خیر.
_ انقلابی که اگر میشد آیندگان نامش را میگذاشتند زیر و زبر کننده، فرارنسانسی، تحولی مرکب از حماسه و فلسفه، برهم زننده نظم نو سرمایه، کساد کننده دکانهای دینداری و بیدینی، عدل کننده جنسیت، رقص بیمرزی مرزها و کسب حاکمیت همیشه غصب شده فرودست.
نشد؛ اما نشد.
چرا؟
آیا این نمونهها هم میتواند سبب ناممکنی چنین تکامل ژرف تاریخییی باشند:
– انحراف مسائل جنسیتی به جنسی.
مرسوم شدن سگگردانی، حجاب و شلوارک پوشی در جوامع مرکزی و جوری دیگرفهمیِ مساله زنانه در سایر جوامع.
– فراموشی مساله اکثریت پاییندست به رویزیونیسم.
تلاش برای ائتلاف نانوشته و جذب نامیمون قشر اکثریت با اقشار میانیِ بخشهای مختلف دولتی و خصوصی و کوشش ناممکن برای میانهرو کردن راست از سوی چپ یا شبهه چپها.
– کاهش مطالبه ایدهمحور به انواع و اقسام ایدئولوژیمحوری.
نه از تعریف مردمی با سقف بامهای پوسیده و کوتاه و نه حتی اکثریت الیتهای کوته قامت عصر حاضر، بلکه از دیدگاه سادهلوحترین نونهالان از دل شعار: woman Life Freedom نوعی منحصر از نظام اجتماعی، با طرح و تهیه و تدوین قوانینی مربوط به تولید و توزیع درآمد و ثروت و اثرات آن در مراحل مختلف رشد و توسعه جامعه بشری که مورد بررسی موثر قرار گیرد خارج میشود.
نه اینکه زن زندگی آزادی را زنسالاری تفسیر کنند و برای مهار آن مرد میهن آبادی کشف کنند.
نه اینکه ارتجاع را صرفا شیعه اثنی عشری، ولایت فقیهی یا دینی بینند و در تقابل با آن سنیگری، وهابیت و سلفیزم علم کنند یا به جای نقد علمیِ دین به دینستیزی به سبک خود قوای حاکم پرداخت.
از وسط دست و پای گوشه و کنار ها با ساتورِ قرنِ نوزدهمیِ تجزیهطلب زد و از گوشه و کنار هم در تقابل با آن با چکش جهان سومی و فرسوده ناسیونالیست زد.
در مرکز پایین شهریها و زاغهنشینها ملعبه دست بالاشهریها، بواسطه آدرس مسیرهای عکسِ بیت.
در حاشیه مرزها خوردنِ گرز گران هویتطلبی توسط زبان درازها و تریبوندارها بر سر مردمانی که قرنها است در برابر نوسانات جوی تبعیضهای منطقه گرایی، مذهبی، دینی، فرهنگی و سایر اشکال مختلف مانند بازماندگان خرده زمینداران عصر فئودالیسم سنتی که مبدل به نهادهای حزبی و سیاسی شدهاند.
– دست شستن از بحث اشتراکی بر روی زمین خاکی و واگذار کردن آن به چهرههای پیدا و ناپیدا بر روی سطح ماه.
انکار هستههای اصلی اجتماعی از جمله تشکلهای صنفی، شوراهای فرهنگی، آموزشی و دانشجویی، خلع جایگاه انجمنهای مردمنهاد رفع اختلاف و محیطزیستی در جغرافیای سیاسی و عصری که دستخوش تغییرات کلان آب و هوایی و محیطزیستی است و مردمی که بیشترین نزاعهای آنان بر سر اختلافات عقیدتی، نژادی و جنسیتی است. به جای آن عده انگشتشماری چهره سیاسی، مدنی را برجسته کرد.
– فلاشبک داخل به خارج.
آنجا که حرکت کف خیابان از عمق تحول طلبی پدیدار آورندگان نظام اجتماعی صلاح خود را به سلوک نظم مطبوع قدرتهای کلان جهانی داد. آنجا که عموم به جای حرکت صحیح ایجاد فشار پایین به بالا و برقراری نظم اجتماعی و دموکراتيک مربعی، مصلحت تصمیم را به جریانات و نیروهای خارج دادند تا از راه چانهزنی بالا به پایین سیستم آينده واگذاری شود.
قافیه باختن تئوریهای بکار گرفته نشدهی چپ به عملگرایی معامله جویانه راست و شیره مالیدن دیپلماسی نئولیبرالیسم بر سر سر هر دو به واسطه تئوری بیعمل یکی و عمل سادهلوحانه و سودجویانه دیگری. درگیریهای ناسیونالیست مرکز و غیر مرکز. پریدن حزبهای سیاسی ناسیونالیست چپ و راست به آغوش جناحهای سیاسی راست افراطی یکی از رنگ و بوی دینی ایدئولوژی و دیگری از جنس الغالب خاندانی، موروثی و امرایی. احزاب و گروههای سیاسییی که تابلوهای نقاشی کارگران جهان متحد شوید هم در پی انکار یکدیگر و سایر جوامع و جریانات سیاسی و یکجاهایی هم از فرصتهای بوجود آمده دست به خودزنی درون تشکیلاتی زدند.
چند پاسخ برای دو پرسشِ سرتیتریِ:
چگونه پیش خواهد رفت؟
و به کجا خواهد رفت؟
شخص ایرانی در داخل به راه بلا انکار خود یعنی فریاد در گلو مانده به تقابل با صلاحِ تا دندان مسلح دستگاه حاکم که به صورت واکنشی شلیک خواهد شد، میرود. حاصل ناگزیر عدم خود خلع سلاحی و تسلیم ناپذیری جناح حاکم به تکامل آن دسته مبارزه یعنی دفاع قهری میانجامد.
بالا گرفتن تحرکات شبه نظامی شبیه دههی شصت و هفتاد شمسی رژیم حاکم بر ایران در خارج از کشور و در داخل کشور از جمله در زندانها.
یعنی کشتار نیروهای مخالف خود که تواناییهای عملگرایانه اندیشه محور داشته باشند.
تغییر دموگرافی منطقه و توسط قدرتهای جدید جهانییی که در حال تثبیت خود هستند. نه از طریق اجازه پاگرفتن انقلاب، بلکه تغییر رژیم، کودتاهای درون حکومتی، تشریح سرحدات جغرافیایی جدید و تشویق جریانات سیاسی برای تشکیل خُرده دیکتاتوریهایی با محتوا و فرمهای دیگر از جمله ناسیونالیستی و افتادن تودهای مردم در دام دیکتاتورهای جدید از جمله شعارهای ناسیونالیستی. این روحیه حماسه پروری، اسطوره سازی و کاریزماتیک تراشی مردم خاورمیانه ازعلل اصلی چیرگی کلونیالیست در این منطقه بوده است.
در حالیکه اگر شخص ایرانی در داخل تمرکز را بر روی مبارزهی اقتصادی، اجتماعی بر اساس پرنسیپ فکری فلسفی فرهنگی بگذارند تا شروع رخدادی باشد که جهان دستخوش آن قرار گرفته و نه نقطهای بر آغاز یک پایان بیتکرار. بعنوان شخص ایرانی خارج کشور، عموم به جای سیاهی لشکر و جریانات و نیروهای سیاسی حقوقی نیز به جای چانه زنی برای ساپورت که حاصل زد و بندهای بین دول خواهد شد، از سویی رساندن صدای داخل برای هماهنگی عموم جهان با مردم داخل و نه اینکه صلاحیت بخشیدن به نیروهای مخالف بلکه سلب صلاحیت و عدم پشتیبانی نیروی حاکم از سوی قدرتها.
به عنوان نیروی کار وارد اتحاد شدن با هر شخص حقیقی و حقوقی جز قبول خواستههای بدنه اصلی اجتماعی یعنی کارگران خطایی تکراری خواهد بود.
از نظر عقیدتی، نژادی، جغرافیایی و جنسیتی چیزی جز عدالت و ایجاد فضای توازن وجود ندارد.
اتنیکها، ملتها، اقوام، خلقها و یا هر لفظ برساخته دیگر برای تقسیم نژادی فرهنگی زبانی و غير در صورت رویارویی با یکدیگر به نبرد با خود برخاستهاند.
حزب، انجمن و نهادهای سیاسی و مدنی که اساسا برای موظف شدن سکانداری و جلوکش بودن طراحی شده، اکنون پشت سر همه پنهان شده است.
با توجه به آنکه رسانههای اجتماعی آن جریانات و نیروهایی را که خود میخواهند بعنوان الیتها معرفی میکنند در حالیکه الیت نقش پیشگام و پیشقراول را بایستی ایفا کند که راه همگان به هر جایی که خواهند ختم خواهند کرد، از این رو نه الیتهای برجسته شده و نه جریانات سیاسی الیت شده بلکه خود مردم به شکل خود محور و مشارکتی از بهترین گزینههای انتخابی برای یافتن قطبنما سیاسی اجتماعی فرهنگی هستند.
نهایتا جامعه یارسان برای تثبیت زیست جهان خود، پیش از هر چیز در داخل حفاظت از محیطزیست و خودسازماندهی توسط شوراها و نیروهای اجتماعی خودمدیریتی و نه پیشرو و نه پسرو بلکه جویبارهای پیوسته عموم مردم هر جامعه که در متن آن قرار دارند. در خارج کشور نیز جدا از پشتیبانی از داخل، از سویی به جای تقاضای سیاسی حقوقی از سایر جریانات و نیروها که کمترین تعلق خاطرِ اقتصادی، فرهنگی، عقیدتی و جغرافیایی به جامعه مذکور دارند، در پی انسجام و اتحاد در تنها جریان حال حاضر خویش شوند و از سوی دیگر نیروها چه در قالب سازمانی و چه بصورت انفرادی حداقل بایستی بتوانند خود را بعنوان فعال یارسانی در سطوح مختلف رسانه و بینالمللی اثبات کنند.
صدرا میرزایی و سید اشکان حسینی
۲۱ اوت ۲۰۲۳